شرح این پرونده «ایراد اصابت جسم سخت است»، اما تو باور نکن

شرح این پرونده «ایراد اصابت جسم سخت است»، اما تو باور نکن
گاهی گمان نمی‌کنی ولی خوب می‌شود، گاهی تمام این آبی آسمان یکباره تیره گشته و بی‌رنگ می‌شود.

به گزارش روابط عمومی ستاد دیه کشور، حکایت این پرونده روایت آن دو بانویی است که بر سرزنان در میان آوار دو خانه دنبال همسرانشان می‌‌گشتند.

عمری زحمت، کار و شاد از این که سقفی به اندازه 45 متر بر سر خود و فرزندانشان داشتند. مأموران آتش‌نشانی یک نفر را سوخته ولی زنده بیرون کشیدند، نفر دوم اما جانش را از دست داده بود.

یک اتفاق دردناک، فقط بر اثر یک سهل‌انگاری، نشت گاز از اجاق آشپزخانه و کلیدی که برای انفجار دو خانه زده شد. پزشکی قانونی در جواز دفن نوشت: «علت مرگ صدمات متعدد بدنی با اصابت جسم سخت»!

آثار سوختگی روی سر و صورت و دستان علیرضا دیده می‌شود. ناامیدانه در خلوت زندان ورامین به روزهایی فکر می‌کند که همراه همسر و دختر و پسر کوچکش با آینه و قرآن کلید در را چرخاندند و شادی از اشک چشمانشان می‌بارید.

علیرضا کارگر کارگاه رویه‌کوبی مبل‌سازی بود. مبل های رنگارنگ با مدل‌های مختلف و سفارش مشتریان با دستان هنرمند او و کارگران دیگر راهی بازار یا خانه‌های گرم مردم می‌شد. هر وقت همسرش برای خانه مبل می‌خواست می‌گفت قسطهای بانک برای خرید خانه تازه تمام شده، حالا باید به فکر آینده بچه‌هایمان و بزرگتر شدن خانه باشیم، چهل متر خانه که مبل جا نمی‌شود!

بعد اما دلش طاقت نیاورد و با پس اندازی چند ماهه پیش قسط یک تلویزیون ال‌ای‌دی را داد. همسرش پابه‌پای او در زندگی زحمت کشیده بود، سه روز قبل از آن اتفاق شوم به مناسبت تولد همسرش روی دیوار خانه نصب کرد و همسرش غافلگیر شد. یک غافلگیری زیبا!

سه روز بعد وقتی که سر شب خسته از سر کار به همان خانه چهل متری آمد، سرنوشت ورق تازه‌ای برایش باز کرد. همسرش با دو فرزند به خانه پدرش رفته و تلفنی گفت بود او هم لباسی عوض کند و برای شام آن جا برود. اول باید دوش می‌گرفت. کار آن روز سنگین بود. مشتری برای تحویل گرفتن مبل‌هایش عجله داشت. هوا تازه تاریک شده بود، کلید برق را که زد، دیگر چیزی نفهمید. انگار او را از بالای یک ساختمان ده طبقه به پایین پرتاب کردند.

نمی‌داند چند ساعت گذشت، ولی وقتی با درد زیاد به هوش آمد، دو دستانش را با باند مخصوص سوختگی بسته بودند. همسرش بالای سرش گریه می‌کرد. کم‌کم فهمید به دلیل نشتی شیلنگ اجاق آشپزخانه و انباشت گاز در محیط کوچک خانه با در و پنجره‌های بسته زدن کلید برق موجب انفجاری مهیب شده، خانه خود و خانه همسایه مجاور که هر دو خانه روی هم 80 متر هم نمی‌شد به طور کامل تخریب گردیده است.

در آن لحظه به طور اتفاقی فقط دو مرد صاحب دو خانه در منزل حضور داشتند. همسر علیرضا با یک دختر13ساله و یک پسر نُه ساله‌شان به خانه پدری رفته و همسر و دو دختر همسایه نیز برای کاری بیرون از منزل بودند. متأسفانه مرد 44 ساله همسایه که به تازگی عمل قلب انجام داده بود، زیر آوار جان باخته و علیرضا نیز دچار چهل درصد سوختگی در ناحیه دو دستش شده، پس از سیر مراحل درمانی در بیمارستان، به همراه پلیس راهی ندامتگاه ورامین گردید.

تمام زندگی علیرضا و همسایه با زدن یک کلید نابود شده بود، انفجار به طور ناجوانمردانه دو خانه را تبدیل به آوار کرده، جان یک پدر را گرفته، حتی تلویزیون ال‌ئی‌دی که داشتن آن تا شب تولد برای همسر علیرضا یک آرزو بود خرد و خاکستر شده و اقساط آن به تعویق افتاده است.

وقتی در زندان با کمک پزشکان بهداشت و درمان پوست دستانش بهبودی کامل را به دست آورد، برای کمتر شدن فکر و خیالات این اتفاق و ماندن همسر و فرزندانش در خانه پدری با کلی قرض و بدهی فرم درخواست اشتغال را پر کرد و به کارگاه خیاطی بنیاد تعاون زندانیان استان تهران در همان ندامتگاه معرفی شد تا هم خیاطی یاد بگیرد و هم دستمزد ماهانه‌ای برای کمک به امرار معاش زن و بچه‌هایش دریافت کند. هنوز آثار سوختگی روی دستانش پشت چرخ خیاطی دیده می‌شود.

امیدی به نجاتش ندارد، یک میلیارد و دویست میلیون تومان دیه فوت مرد همسایه و ساخت خانه تخریب شده و تهیه کلیه لوازم زندگی برای خانواده وی، همسر مرد متوفی با دو دخترش بدون هیچ امکاناتی اتاقی اجاره کرده، خرجی و نان‌آوری ندارند. او هم حق قانونی دارد ولی شرایط خانواده علیرضا بهتر از آنان نیست!

بلندگوی کارگاه نام سه نفر از زندانیان را برای آزادی فرا می‌خواند، صدای چرخ های خیاطی برای لحظاتی متوقف شده است، علیرضا می‌داند که نامش را نمی‌خوانند، منتظر نیست، فقط به خاطر دیگر زندانیان چشم انتظار از کار دست می‌کشد، حسرت بازگشت به خانه‌ای که دیگر نیست، پشت عینک در چشمانش سوسو می‌زند. به رسمی زیبا آن سه زندانی سریع و با خوشحالی لباس، لوازم شخصی یا یادگاری به دوستانشان می‌دهند و با صلوات کارگاه را ترک و آماده رفتن به سوی خانه می‌شوند.

این مرد مجرم نبود، از روی عمد هم موجب مرگ مرد همسایه نشد، برای هر کدام از ما هم ممکن است چنین اتفاقات تلخی رقم بخورد. رنگ پرونده وی در ستاد دیه استان تهران مانند دیگر زندانیان حوادث غیرعمد منجر به پرداخت دیه جراحات یا فوت، به رنگ سفید است.

برادر علیرضا برای نجات وی دست به دامان ستاد دیه شده، با داشتن فرزند معلول ذهنی از آن اتفاق به بعد کارش را در قسمت خدمات یک شرکت خصوصی رها کرده، با بیمه بیکاری خرج زندگی را بخور و نمیر تأمین می‌کند تا زودتر برادرش بالای سر زن و بچه‌هایش برگردد. دو خواهر و سه برادر دیگرش هر کدام به اندازه خود گرفتار هستند.مددکار ستاد دیه نامه ای از همان پرونده سفید به وی می‌دهد و می‌گوید: ما تلاشمان را می‌کنیم تا علیرضا دیه متوفی را بپردازد، شاید شاکی از بخش دیگر طلب یعنی ساخت خانه بگذرد ولی به هر حال باید در تأمین لوازم زندگی به او کمک کنید، دو دختر نوجوان پدرشان را در این اتفاق از دست داده‌اند...مرد انگار نمی‌شنود، چند بار آهسته تکرار می‌کند: برادرم خودش قبلاً به مردم کمک می‌کرد، حالا باید خدا به دادش برسد یک نفر بیاید و دستش را بگیرد. همه زندگیمان را جمع کنیم در توانمان نیست رضایت اولیای دم را بگیریم. همه مستأجر هستیم. فقط علیرضا با یک عمر سختی توانسته بود این خانه 40 متری را بخرد... حالا این نامه را کجا ببرم؟ استعلام دادگاه را تا کی باید بیاورم؟...خیرین و نیکوکارانی که قصد کمک به آزادی علیرضا یا دیگر زندانیان جرایم غیر عمد را دارند، می‌توانند از طریق شماره کارت 6037991899675916 در این امر خیر سهیم باشند.همچنین در صورت تمایل ضمن مراجعه حضوری به ستاد دیه استان تهران واقع در خیابان کریمخان زند، خیابان سنایی، اعرابی 5، پلاک 19، طبقه اول، شماره تلفن 88861992با نحوه ارسال کمک‌های مالی و آزادی زندانیان غیرعمد استان آشنا شوند.

۱۳ بهمن ۱۴۰۳
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید